از چهار فصل یکی بـهار است!


برای هم چتر باشیم

چتر عشقی برای همه ی عاشقان

گاهي که دلم به اندازه تمام غروبها مي گيرد
چشمهايم را فراموش مي کنم
اما دريغ که گريه دستانم نيز مرا به تو نمي رساند
من از تراکم سياه ابرها مي ترسم و هيچ کس
مهربانتر از گنجشکهاي کوچک کوچه هاي کودکي ام نيست
و کسي دلهره هاي بزرگ قلب کوچکم را نمي شناسد
و يا کابوسهاي شبانه ام را نمي داند
با اين همه ، نازنين ، اين تمام واقعه نيست
از دل هر کوه کوره راهي مي گذرد
و هر اقيانوس به ساحلي مي رسد
و شبي نيست که طلوع سپيده اي در پايانش نباشد
از چهل فصل دست کم يکي که بهار است



نوشته شده در یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:عشق,مطلب عاشقانه,مطلب جالب,عکس عاشقانه,شعر عاشقانه,داستان عاشقانه,ساعت 5:59 بعد از ظهر توسط نیلوفرآبی|


قالب وبلاگ Coeur